پارت آخر رمان عشق اجباری
پارت نهم
دکتر: خوشبختانه چیزی نشده فقط یکی از دست های فلیکس یونگ بوک لی و یکی از پاهای لیسا مانوبان شکسته
ولرد اتاقشون شدیم که لیا
گفت: حتی تو تصادف هم مکمل همین دست و پا
و همه یه خنده ریزی کردیم
همه در حالت های مختلف بودن
جیسو داشت قربون صدقه لیسا میرفت و رزی داشت فلیکس رو تهدید میکرد که اگه یبار دیگه تصادف کنن خودش یه دست و یه پاشو میشکونه
چند هفته بعد
لیسا و فلیکس بلاخره خوب شدن و به همین مناسبت اون مهمونی رو خونه فلیکس برگزار میکنیم.
لیسا صبح زود بلند شد راه افتاد سمت خونه فلیکس صبحونه رو هم قرار بود همونجا بخوره اره من خونه دخترام چون کای دیشب رفته بود سفرکاری جیسو داشت دعا دعا میکرد که ایندفعه اتفاقی نیوفته که لیسا زنگ زد داشت میگفت لباس قورتیشو ببریم که یه بشقاب شکست بعد از قطع کردن تلفن جیسو بیشتر داشت هی نگران میشد
بلاخره شب فرا رسید
جیسو: چه خونه تمیزی چه خونه زیبایی داری پسر بزنم به تخته
رزی: کجاش قشنگه
جیسو: قشنگه دیگه نقلی و کوچیک
رزی: انشاالله ازدواج کردید زیر همین سقف دعواتون بشه
جیسو: منظورش اینه انشاالله زیر این سقف به پای هم پیر بشین
داشت این صحبت تبدیل به بحث میشد که زنگ خورد لیا و سونگمین و ساکورا و مایکل بودن با دیدن مایکل کمی حالم بد شد ولی وقتی فهمیدم کای رو پشتم دارم صفت وایستادم و سلام کردم.
پایان❤
دکتر: خوشبختانه چیزی نشده فقط یکی از دست های فلیکس یونگ بوک لی و یکی از پاهای لیسا مانوبان شکسته
ولرد اتاقشون شدیم که لیا
گفت: حتی تو تصادف هم مکمل همین دست و پا
و همه یه خنده ریزی کردیم
همه در حالت های مختلف بودن
جیسو داشت قربون صدقه لیسا میرفت و رزی داشت فلیکس رو تهدید میکرد که اگه یبار دیگه تصادف کنن خودش یه دست و یه پاشو میشکونه
چند هفته بعد
لیسا و فلیکس بلاخره خوب شدن و به همین مناسبت اون مهمونی رو خونه فلیکس برگزار میکنیم.
لیسا صبح زود بلند شد راه افتاد سمت خونه فلیکس صبحونه رو هم قرار بود همونجا بخوره اره من خونه دخترام چون کای دیشب رفته بود سفرکاری جیسو داشت دعا دعا میکرد که ایندفعه اتفاقی نیوفته که لیسا زنگ زد داشت میگفت لباس قورتیشو ببریم که یه بشقاب شکست بعد از قطع کردن تلفن جیسو بیشتر داشت هی نگران میشد
بلاخره شب فرا رسید
جیسو: چه خونه تمیزی چه خونه زیبایی داری پسر بزنم به تخته
رزی: کجاش قشنگه
جیسو: قشنگه دیگه نقلی و کوچیک
رزی: انشاالله ازدواج کردید زیر همین سقف دعواتون بشه
جیسو: منظورش اینه انشاالله زیر این سقف به پای هم پیر بشین
داشت این صحبت تبدیل به بحث میشد که زنگ خورد لیا و سونگمین و ساکورا و مایکل بودن با دیدن مایکل کمی حالم بد شد ولی وقتی فهمیدم کای رو پشتم دارم صفت وایستادم و سلام کردم.
پایان❤
- ۷۰
- ۱۶ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط